خاطرات ١/٤/٩٧تا٨/٤/٩٧
عشق مامان سلام نفسم سلام امروز جمعه ٨/٤/٩٧ وتو مثل هميشه در حال شيطوني كردني والان داري با باباحميدواليبال بازي ميكني البته وسطاش فوتبال هم ميري هد ميزني وبابا كلي ذوق ميكنه اخه بابا خودش فوتباليست خوبي وتو شهر خودمون يكي از فوتباليست هاي خوبي بوده گل قشنگم هفته گذشته با خاله مريم وعزيز وبابابزرگ ودايي مهدي ومرتضي وساناز وعمو احسان رفته بوديم چشمه علي خيلي گرم بود اما خوش گذشت وتو با شايگان بازي ميكردي وگاهي هم قهر ميكردي اخه شايگان هنوز خيلي كوچولو وهنوز نميتونه با تو بدو بدو كنه برا همين زود از بازي كردن باهاش حوصله ات سر ميرفت واصلا هم نيومدي عكس دسته جمعي بگيري اخر هم ساناز به زور بغلت كرد تا يه عكس ازت بگيريم بازم تو اين عكس زندايي ...
نویسنده :
ماماني
15:00