تولد سورپرايز گل پسرا
سلام به گلهای قشنگ زندگیم کیان مامان این خاطره مشترک با داداشی جونت چون تولدتون یه روز فقط با 11سال فاصله تولد چهارسالگی کیان جونم و15سالگی محمدم قرار بود 4نفره باشه اخه از زمان بدنیا اومدنت ما نتونستیم دیگه جشن بگیریم هرسال تا 10سالگی محمد جشن تولد میگرفتیم وفامیلهای نزدیک دعوت میکردیم امابعد از تولدت بخاطر گریه های خییییییییلی زیادت وبعدشم ترست از صدای بلند ترجیح دادیم که هرسال یه جشن کوچیک 4نفره بگیریم اما پارسال یعنی سال 96خاله مریم زنگ زد گفت چرا سمنان نمیایی منم گفتم باشه البته 13شهریور بود خوب منم پیش خودم گفتم تاهجدهم که تولد محمد نوزدهم که تولد تو از سمنان برمیگردیم خلاصه ما 15 شهریور راهی سمنان شدیم وشب برا شام رفتیم خونه عمو احسان وسانازی وخیلی خوش گذشت وبعدش حاضر شدیم که بریم خونه خاله مریم عمو احسان وسانازی نگذاشتند وبا اصرار انهاو اصرار تو شبم موندیم اخه تو خونه ساناز خیلی دوست داری البته تا نزدیک صبح همه بیدار بودیم وخیلی خوش گذشت. وفرداهم ساناز وعمو احسان گفتند حالا که دور هم هستیم تولد بچه هارو یکی دو روز زودتر بگیریم. خوب منم قبول کردم قرارشد بابا بره کیک سفارش بده اما عمو احسان وساناز نگذاشتند وخود ساناز کیک درست کرد وخلاصه با کمک محمد وسارا تزیینات تولد انجام شد بعدشم بابا وخاله مریم رفتند کادو تولد براتون بخرن وعمو احسان هم ساندویچ های تولد تهیه کرد وکم کم حال وهوای تولد پیدا کردیم همگی بخصوص تو که فقط میخواستی فقط کادو ها رو باز کنی وبا باز کردن کادوها کلی ذوق میکردی وساناز وعمو احسان یه شب خیلی خوب برا همه ساختند وبعد تولد هم همگی رفتیم خونه خاله مریم وتو خیلی حال کردی ولی خوب بازم نگذاشتی صدای اهنگ بلند بشه. وبعد از بریدن کیک سریع کادوهات باز کردی به تولد خاتمه دادی. ولی خوب شب به یادماندنی بود به همگی خوش گذشت ومن وبابا امیدواریم که ترست هم از بین بره تا بتونیم برات یه تولد با حال بگیریم به امید خدا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی