كيان جونكيان جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات دوست داشتنی کیان

برگشت كيان جوني از مهد راهيان بهشت

سلام عشق مامان اينجا پارك نزديك مهد كودك صبح كه ميبرمت مهد بهم ميگي پياده بيام دنبالت كه موقع برگشتن بيام پارك وتو بازي كني كه اومدنمون با خودمون وبرگشتنمون با خدا وامروز يكي از همون روزهاست عاشق دستور دادنتم عسل مامان...
29 فروردين 1397

نوروز ٩٧درمشهد

نهم فروردين ٩٧وكيل اباد مشهد عاشق فيگورتم سلام عشقم امسال هم رفتيم مشهد اينجا پاساژ أرمان خيلي اين پاساژ دوست داري همش ميگفتي ازم عكس بگير ومحمد وبابا روهم نميگذاشتي تنهايي عكس بگيرن ميپريدي وتو همه عكسها بودي شيطونكم نوروز٩٧ مشهد سلام عشقم امسال هم رفتيم مشهد اينجا پاساژ ارمان عزيز دلم اين پاساژ خيلي دوست داري كلي ازت عكس گرفتم تو همه عكس هاي محمد وباباهم ميرفتي نميگذاشتي تنهايي عكس بگيرن شيطونكم مثل اين مامانت پیش نمایش مطلب شما : [تصویر 1] اينجا هم باغ وحش مشهد نفس مامان خيلي بهت خوش گذشت وبا ذوق اين طرف اون طرف ميرفتي پسر كوچلوي شيطونم ...
29 فروردين 1397

وابستگيهاي كيان جوني

سلام عروسكم قشنگ مامان يكي از وابستگيهات كه خيلي هم شديد بود بغل كردن همين گربه بود عاشقش بودي وهميشه دستت بود موقع خوابيدن راه رفتن وبازي كردن وشير خوردن هرموقع ميخواستي شير بخوري بايد عروسك وبهت ميداديم وقتي هم كه بزرگتر شده بودي خودت مياورديش وميگفتي بوف وبدون گربت شير يا همون بوف نميخوردي يه پتو ناز ونرمم داشتي كه اونم خيلي دوست داشتي وهميشه باهامون بودهرجا ميرفتيم ميگفتي پ پو ،پتوتو برات نگه داشتم اما گربتو نه چون دايم دستت بود خيلي كثيف ميشودومنم مجبور بودم بشورمش برا همين داغون شد بيچاره البته اينم بگم اين گربه برا داداشي محمد بود وخيلي دوسش داشت ولي خوب داد به تو چون محمد عاشقت بود اره نفس مامان هنوزم اين وابستگيو داري ع...
29 فروردين 1397

خانه بازي پي تي كو

سلام عشششششقم امروز٢٢/١/٩٧؛كه باهم رفته بوديم خونه پي تي كو خيلي بهت خوش گذشت وچند تا هم دوست پيدا كردي نفسسسسسم الهي عاقبت به خير شي...
29 فروردين 1397

رفتن كيان جوني به مهد كودك پيش يك

سلام نفس مامان ميخوام يه كم از مهد كودك رفتنت برات بنويسم ٤سالت كه تموم شد جون نيمه أولي بودي بايد ميرفتي مهد كه بهش ميگن پيش يك يه روز با هم رفتيم اسمتو نوشتم محيط مهد بهت نشون دادم اصلا خوشت نيومد ولي عاشق خريد كردني وقتي قول خريد كيف ودفتر وچيزاي ديگه رو بهت دادم قبول كردي خلاصه همه لوازم برات گرفتيم وچشم روهم گذاشتيم شد١/٧/٩٦ حاضر شديم تو وداداشي محمد قران بوسيدين بعدش محمد رفت وبعدهم من وتو گريه نكردي تا اينجاي كار همه چي خوب بود جلوي مهد كه رسيديم از ماشين پياده نشدي خلاصه بازور اومدي پايين براتون جشن گرفته بودن جلوي در مهد هم فكر كنم عروسك جناب خان بود كه به همه بچه ها دست ميدادخوش امد ميگفت اما تو محكم دست منو چسبيده بودي گر...
29 فروردين 1397

علت تاخير خاطرات كيان جوني

سلام پسر قشنگم مرد كوچولوم خيلي خوشحالم كه اين ربات ني ني وبلاگ توسط يكي از دوستام سميه جون بهم معرفي شد تا بتونم خاطرات وعكس هاي خوشگلتو برات به يادگار بگذارم فقط ببخشيد ماماني كه دير شروع كردم يعني زودتر نشد ماماني خوش قدم بودنت كار دستم داد وحال روزم خراب خراب بود عسلم وقصه من وتو اززماني شروع شد كه فهميدم باردارم يعني ٣٠/١١/٩١خوب خيلي خوشحال شديم من وبابا ومحمد حالا ميدونستم يه موجود كوچولو دوماهه تو وجودم وداره رشد ميكنه هر چي از خوشحالي بابا ومحمد برات بگم كم گفتم مثل گل منو بو ميكردند خيلي لذت بخش بود وحال منم خيلي خيلي بد بود اما اصلا مهم نبود چون ميدونستم دوران ويار هم تموم ميشه با همه سختي هاش ومن هرروز اسفند برا...
29 فروردين 1397