خاطرات دی ۹۹ تا اردیبهشت ۱۴۰۰ کیان
عزیزترینم ،فرزندم،زیبای من هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد من به اختیار مادر شدم تابدانم معنی بی خوابیهای شبانه را ، تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت حجمی از سکوت تا بدانم حجم یک لبخندکودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد من نه بهشت را می خواهم ،نه اسمان ونه زمین را ، بهشت من ،زمین من وزندگیم نفس های ارام کودکی توست من هیچ نمی خواهم هیچ هیچ روزی به من تعلق ندارد ،همه ی ساعت ها و ثانیه های من تویی ومن دست کودکی ات را می گیرم تا به فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است بر تو ،وهیچ منتی از من برتو وارد نیست که من با اختیار وعششششق تو را به این دنیا اوردم . عزیز دل مامان خیلی وقت بود که خاطره ای برات ننوشتم ...
نویسنده :
ماماني
18:59